سؤال کرد که چون جهانِ سفر کردنست چرا حوّا را آفرید. لِیَسْکُنَ اِلَیْهَا a جواب اَلرّفِیْقُ ثُمَّ الطَّرِیْقُ. چون الله این ازدواج را سبب بقاء عالم کرده بود تا مسافران قرناً بعد قرن بدید آیند اگر الله آدم را بی جفت داشتی عارف یکی بودی از آنک جماد و در و دیوار الله را ندانستی نه قهر نه لطف و نه عدم و نه وجود و نه رحمت و نه جلال و نه جمال و نه کمال و نه عابد و نه مشتاق و نه همراز ونه محلّ کلامش و نه محلّ خطابش و نه خلق دوزخ و نه خلق بهشت پس الوهیّت او را چه دانستی و کجا بدید آمدی.
وَ النَّجْمِ اِذَا هَویٰ b. کدام شکوفه بود که بدید آمد و فرو نریخت و کدام ستاره بود که برآمد و فرو نرفت و کدام دیده بود که ستاره رویی 1 را بدید و ستاره بار نشد روی بتحصیل آرزوانها نهادۀ همه آرزوانها بتو می رسد تا آرزوانه 2 می شود اِنَّ لِلْمُتَّقِيْنَ مَفَازًا حَدَائِقَ وَاَعْنَابًا c. این نعمتها در این جهان بیافرید تا نامها را بدانی تا اگر تعریف نعمت آخرت کنند بازشناسی امّا از نعمت آخرت نامهاست در جهان و بس نه حقیقتها اگر این جهان را [ا]ز 3 بهر آسایش آفریدی در انگور پوست و ثُفلْ نیافریدی و همه لقمه را مشتمل گردانیدند بر خوشی و ناخوشی تا نظر بخوشی کنی رغبت کنی بآخرت و نظر بناخوشی کنی دل برین جهان ننهی همچنانک آدم علیه السّلام از بهشت برون آمد گوهر حجر اسود را با او همراه کردند تا حجّت روز میثاق باشد نیز روح چو از عالم علوی می آمد گوهر عقل با او همراه کردند تا او را حجّت بود بر نفس و بوی حقّها ثابت کند و نفس را ملزم کند و با خود ببرد امّا چون روح غریبست و او را