(version 2β)

Ma'arif

p.287
فصل ۱۸۴

سُبْحَانَ الَّذِیْ اَسْرىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا a از وجود بعدم دورتر از آنست که از زمین تا آسمان بیک لَحظه چند هزار چیز از وجود بعدم و از عدم بوجود

p.288
می آرد از زمین بآسمان بردن چه عجب باشد آخر می گویند که چرخ گردان هر شبانروزی زیر زمین می آید اگر از خاک ساعتی برزبر چرخ رود چه عجب بود. محمّد علیه السّلام سرّ زمین بود سرّ تو هر ساعتی از مشرق بمغرب می رود چه عجب اگر سرّ زمین در ساعتی بافلاک رود، اشتر را مسخّر می کنند مر بچه خردی را تا مهارش می بگیرد و بخواباند و بر وی نشیند، اگر چرخ را پست کنند تا محمّد علیه السّلام بروی نشیند چه عجب بود، یا خود محمّد علیه السّلام در موضع خود بود حجاب بر‌داشتند تا حواس بعلیین پیوست همه چیز را محسوس بدید، روح ترا چندان قوت می دهند که کالبد را چون کندۀ بر پای بر‌داشته می دواند و می برد، چه عجب اگر آن کنده را سبک گردانند تا بلحظۀ مسافت بسیار را قطع کند، یا حقیقت را قوّت بیشتر دهند تا آن کنده را زود برد، آفتاب و ماه و ستارگانرا چاکری امّتش دهند تا گرد ایشان گرداند 1 اگر محمّد را علیه السّلام گرد ایشان گرداند چه عجب.

مریدان را گفتم نیازمند از شما یک کس یا دو کس و یا بیست کس باشد باندازۀ حاجت وی مرا لقمۀ کلمه دهند تا مر ایشانرا دهم اکنون راه دین بی رحمی و بی شفقتی و بی عهدیست اَلشَّفَقَةُ عَلیَ خَلْقِ الله ندانستۀ و التَّعْظِیْمُ لِأَمْرِ الله نمی دانی زن و فرزندی که تیمار نمی توانی داشتن ترا نیازیست بدیشان نیاز ایشان بتو بنا 2 بران نیاز تست تو دل ازیشان بر کن تا ایشان از تو دل بر‌کنند جهان تاریک بریشان روشن شود تو می گویی که این بیچارگان چه کنند بیچاره از آنند که دل در تو بیچاره بسته‌اند تو بیچاره از پیش ایشان بر‌خیز تا چاره ساز چارۀ ایشان بسازد وَ اِنْ یَتَفَرَّقَا یُغْنِ اللهُ کُلَّا مِنْ سَعَتِهِ b محمّد علیه السّلام فاطمۀ نارسیده را بمکّه رها می کرد بمدینه می آمد تا شفقّت بود علی خلق الله کوشش عاجزانۀ خود دور می کرد تا پروردگار نیکو داردش، با یاری چو در راه باشی اگر در یکدم با تو همراه بود شفقّت بجای او بکنی

p.289
و اگر یکدم مخالف تو آمد همه بی رحمیها بجای او بکنی اگر چه فرزند تو بوند، نظیر وی یکی پنجاه سال فرزند و برادر تو بوده است، چون کلمۀ کفر گفت از وی بیگانه شو هم در آن زمان که اگر یگانه می شوی و اسلام می آوری و همچنان با وی یاری می ورزی گردنت بزنم تا بدانی که همه شفقت در آن دمست، اکنون خالق را دانستن آنست که او را دوست داری چو انعامش می بینی و بترسی چون قهرش می بینی و محبّت و ترس آن بود که اندرون و بیرون او حالت دیگر گیرد و جنبشی دگر بود که مباین حرکاتی دگر باشد و ترس نیز آن بود که اندرون و برون حالت دیگر گیرد هرگز هیچ محبّی دیدی که حالت [وی] نگشته بود و هیچ ترسی که ظاهر و باطن وی تفاوت نکرده بود، اکنون تفاوت حالت محبّت آنست که محمّد رسول الله در قرآن آورده است و نیز تفاوت حالت ترس همچنانک در رحم از حال بحال بگشتی و رنگ برنگ آنگاه روح را بتو تعلّق دادند بعد از مرگ نیز از حال بحال بگردی آنگاه همان روح را بتو تعلّق دهند، تا در رحم باشی نعمت این عالم را چگونه اهل باشی و چگونه توانی خوردن تا از خون خوردن بشیر خوردن آیی و از شیر خوردن بغذایی لطیف آنگاه بدگرها آیی تا تو درین جهان باشی چگونه نعمت آن جهان توانی خوردن، شخصی در خور آن بباید، مورچه و پشه را کسی آرد که بیا مایدها و آشهای با تکلّف را بخور و باز نان آدمیان صحبت کن اینها چه اهل آن باشد تا باخور بودن قد و قامت در خور آن بباید چون الله اعدای ترا قهر نکند و سئوال ترا اجابت نکند نومید شوی چنانک گویی مگر الله نیستی یا چون قرآن خوانی چنانک. وَالشَّمْسِ وَ ضُحیٰها وَاْلْقَمَرِ اِذَا تَلیٰهَا وَالنَّهَارِ اِذَا جَلّیٰهَا c یعنی مخلوقات را بر تو بر شمردیم تا منکر نشوی صانعی مرا گر یکی مرادت بر نمی آرم تا نپنداری که من بی کارم اگر چه مراد تو بر نمی آرم و مراد تو کجا بر‌آید چو چندین کار دارم امّا عاقبت کار ترا بر‌آرم (والله اعلم).

pp. 287 - 289
a . [قرآن کریم،] سورۀ ۱۷، آیۀ ۱. ۱ _ ظ: گردند یا گردانند. ۲ _ اصل: بنان بر آن. b . قرآن کریم، سورۀ ۴، آیۀ ۱۳۰. c . قرآن کریم، سورۀ ۹۱، آیۀ ۱ ببعد [: وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا].