(version 2β)

Ma'arif

p.291
فصل ۱۸۶

جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ اَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُوْءلُؤًا وَ لِبٰٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیْرٌ a مسافر یا سفر تواند کردن یا مشّاطگی تن خود

p.292
اگر تو بآخرت نمی روی ترا باخرت می ببرند، مؤمن دانا پیش بینست می داند که چو می ببرندش ساکن نمی شود و قدم در سفر می نهد تا بقرارگاه رود و کافر جاهل حاضر بینست تا نبرندش نداند که او [را] رفتن بودست. اکنون از احوال تن هر ساعتی تفحّص کردن که این زیان داشت و آن سود داشت و نباید بیمار شوم مشّاطگی باسفر راست نیاید و در سفر تعزیت و مصیبت داشتن رسم و آیین نتواند بودن با قافله در ریگ سوزان یکی از عزیزانت بمیرد زود بزیر ریگ کنی و با کاروان روان شوی نباید که در راه تنها مانم و هلاک شوم و اگر بیماری باشد همچنان در راه رها کنی و بروی دیدی که یار و همراه قویتر از فرزند آمد، ای مسافر کجا می روی جَنَّاتُ عَدْنٍ آنکس که باغ و بوستان و کوشک‌های روان و حوضهای ماهیان و تختها و کبوتر خانها و شراب خانها روان کرده است یعنی همه خوشیهای این جهانی همان کس باغها و کوشکها و کبوتر خانها و شرابخانه بر قرار و ثبوت کرده است اکنون اقلیمی را نامها بر درها نبشته‌اند و حوران بدان نواها می زنند عَدْنٍ یعنی ای بهشتیان بسرای مبارک فرو آمدیت و سرایی که ازین جای جای دیگر نمی باید رفتن و اقلیمی که دار‌الحیوان است 1 یعنی حیات او را هرگز سیری نباشد و کذا دار‌السّلام بهشت ولایت تکوین بود الله بهشتی را ولایت تکوین دهد امّا از ضمیر وی محال طلبی را محو کند همچنانک از ضمیرت در دنیا کفر را محو کرده بود اکنون بهشت ولایت تکوینست چون الله با تو بود ولایت تکوین با تو بود لاجرم بهشت با تو بود رحمن بخشاینده یعنی درمان کننده و چاره ساز و نانگرنده بر بیگانگی یعنی لیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْئٌ b بی هیچ استحقاقیِ آن درمانده نه پیوستگی و نه قرابت و نه آنک الله را بدو حاجت است یعنی چاره کننده بی علّت همه کارهای الله نه از بهرست بلکه بحکمتست و کرم است یعنی هرچه درمان کار آن بینوا می کند و چارۀ آن بی چاره می سازد همه از بهر عاجزی و بیچارگی وی می کند نه آنک الله را درو هیچ غرضیست.

p.293

بعد از مردن و خاک شدن راحت از کجا بود از آنجا بود که عصای موسی هزار چندان عصاها را فرو خورد باز همچنان عصا شد که در وی هیچ زیاده نشد اگر این سخن نه بر خلاف طبع بودی چندین معجزه نفر ستادندی مُتّکِئِنْنَ فِیهٰا عَلیٰ الْاَرٰائِکِ c اینجا تکیه و مقام مساز که تکیه جای دیگر است و ذْلِّلَتْ قُطُوْفُهٰا تَذْ لِیلًا c همچنانک جمادات و اشجار و انهار و اثمار درین عالم بفرمان الله‌اند تا بفرمان او بر می آیند و بفرمان او می افتند و آب بفرمان او می رود الله جمادات بهشت را همچنان بفرمان بهشتی کند آب و باد و سقف همه جمادات اگر چه بدیگران لایعقلند ولیکن بفرمان الله بعقلند از آنک همه موجودات چاکر و عارف الله اند هر که عارف الله آمد ایشان همه با آنکس آشنا شوند بدل می آمد که تا کی مرا کشتگی 2 باشد و عزم باشد از کار بکار و از شغل بشغل، الله الهام داد که هرگز تو غربت نکردۀ و از شغل بشغل نرفتۀ هماره با ما بودۀ و آموخته با کار ما بودۀ، دوست خود را فراموش مکن و قرارگاه اصلی را مگذار آنگاه که نیست بودی در علم و حکم و تقدیر ما فراموش نبودی مگر اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ d همان وجود ما را که در حکم و تقدیر وی بود خطاب می کرد و در وقت جمادیّت در سرّا و ضرّا بفعل من بودی و بعد از آنک خاک خواهی شد همچنین باشد اکنون ای الله چون هماره با توام و در کار توام با من نحس پیوسته و رنج دایم از چیست الله فرمود که مَنْ رَضِی فَلَهُ الرِّضٰا وَ مَنْ سَخِطَ فَلَهُ السَّخَطُ. هر کرا کار ماش خوش آید هماره در بهشت بود باندازۀ آنک او را خوش آید و هر کرا از کار ما ناخوش آید هماره در دوزخ بود باندازۀ آنک او را ناخوش آید (والله اعلم).

pp. 291 - 293
a . [قرآن کریم،] سورۀ ۳۵، آیۀ ۳۳. ۱ _ اصل: و اقلیمی را دار‌الحیوان. b . قرآن کریم، سورۀ ۴۲، آیۀ ۱۱. c . قرآن کریم، سورۀ ۷۶، آیۀ ۱۳، ۱۴. ۲ _ ظ: سرگشتگی. d . سورۀ ۷، آیۀ ۱۷۲.