(version 2β)

Ma'arif

p.295
فصل ۱۸۸

فَصَبْرٌ جَمِیْلٌ a اندرون پر آتس و صورت خوش.

صاحب نطری کجاست تا بنمایم صد گریۀ زار راز یک خندۀ خویش

اندرون سوخته و برون بر افروخته رنج فراق کسی داند که وی را دوستی بوده باشد و رنج هجران کسی را نماید که او را عزیزی بوده باشد. و از آن جدا مانده. هر کرا یوسفی نیست او را زندگانی و زندگی نیست، روزی چندی با حریفکی در گلخنی روزگار کنی بمفارقت وی ترا دردی بود آخر یعقوب چون راح روح وحی در مشاهدۀ یوسف نوش می کرد بر فراق او چگونه گریان نباشد گفت ای دیده سپید شو چو روشنایی برفت رشکم آید که در جهان نگرم بی جانان اکنون اجزای من حریفکانی‌اند در میان راه دست در یکدیگر کرده‌اند و بموانست یکدیگر نشسته‌اند شراب وصال نوش می کنند. همین ساعت از یکدیگر جدا شوند و نامۀ فراق یکدیگر بر خوانند. هیچ چیزی نیست که وی را ضدّی نیست چون کسی چیزیرا دوست داشت بهمان مقدار

p.296
ضدّ وی را دشمن داشت ضدّ این جهان آن جهانست تا اهل دنیا بحالت الله نام الله و نام آن جهان می شنوند غصّه زیاده می شود و نام مرده و مردن می شنوند افکار می شوند حاصل اهل دنیا در پنداشت ایشان تنها شان را گورستان و نعمتشان را گلخن بیک چشم در آن نگرند و بیک چشم درین و دران میانه خوش می باشند عاقبت اهل دین سرای بوستان جان و یکی طرف نعمت گلشن جنان، آنگاه با زشت توانستی بودن که روی نغز ندیدی چون خوش دیدۀ ناخوش را نتوانی دیدن این دو ضداند هر دو بهم نسازند یا چهره این توانی دید یا چهره آن مگر ندانستی که اِنَّنِیْ معَکُمٰا اَسْمَعُ وَاَریٰ b جامه دوختن بی درزی نباشد جامه رنگ کردن بی رنگ کننده نباشد هوشیار شدن تو بی صانع نباشد امّا چون تو صاحب آلتی معیّت تو با مفعولی تو مساس بآلت بود آخر دستۀ گل چو افشانده شود بی افشاننده نبود الله کار سازی می کند و همه نواها می رساند و بر سر هر جزوی ایستاده که قیّومست هیچ حالتی نیست که زبر آن حالتی خوشتر نیست و آن بلندتر میسّر، از آنک آن از الله است و الله با تست و تو الله را نمی بینی با آنک اگر شرط نظر بجای آری ببینی و یا الله خود را بتو نمی نماید پس آن حالت بلندتر همچون یوسفیست که از تو غایبست تو یعقوب وار بنشین و می گری و از الله وصال آن حالت زیادتی می طلب و زاری می کن پیش الله مثلا حالت تعظیم اجزای تو مر الله را و آن حالت تعظیم قوی‌تر از تو غایبست که انبیا را علیهم السّلام آن بودست آن چون یوسف تو باشد مثلا دید تو که مر الله را بود و موانست تو بالله بود یوسف تست هرگاه این حالت را گم کردی یوسف را گم کردی می گری و می زار و هرگاه این حالت را یافتی یوسف گمشده را یافتی و بکشوف زیادتی رسیدی (والله اعلم).

pp. 295 - 296
a . [قرآن کریم،] سورۀ ۱۲، آیۀ ۸۳. b . قرآن کریم، سورۀ ۲۰، آیۀ ۴۶.