(version 2β)

Ma'arif

p.296
فصل ۱۸۹

فَلمَّا بَلَغَ مَعَهُ السّعْیَ a هر یکی سعی می کنند و می دوند بطرفی هر که روی بآبادانی دارد بدانجای برسد یکی بآبادانی و یکی بویرانی اکنون

p.297
بیان می فرماید از بذل یکی مال و تن و فرزند و از بهر الله بیزاری جستن از پدر و مادر لَهُ مَا فِي السَّمٰواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ b بعضی را زینت سعادت در ساعد وی کنیم و بعضی را زنجیر خذلان و اضلال در گردن کنیم نه که فرعون و ابلیس نمی دانستند حقیقت موسی و آدم را با چندان معجزات ولیکن زنجیر قهر ما هم بدان جای ایشان را باز می دارد که سگان جایتان اینست. لَاَ تأْخُذُهُ سِنََةٌ وَلَانَوْمٌ b. تا چند عشق چشم پر خمار پر خواب آری یک چند گاهی عشق بی خوابی 1 آر وَ اِذْ قَال اِبْرَاهِیْمُ رَبِّ اَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتىٰ قَالَ اَوَلَمْ تُؤْ مِنْ قَالَ بَلَىٰ وَلَکِنْ لِّیطْمَئِنَّ قلْبِیْ b فرمود که ای خلیل چون دلی پیوسته پرّان و بی قراری مطلوب تراهم در مرغان ظاهر کنیم و نیز استدلال شود همه خلقان را بر احیاء اموات که قفص 2 قالب هیچ کسی خالی نیست از این چهار مرغ هر شب هر چهار را می کشند و در هم می آمیزند و بوقت صبح همه را زنده می کنند و بدین قفص باز می فرستند یکی بط حرص مکتسبات که مقصود او جمع مالی باشد همچون خربطی بربط نیاز می زند و دوّم خروس شهوت که خروش و فغان او بایوان می رسد، سوم زینت و آرایش تردامنی طاوس رنگ برنگ سالوس می خواهد هر ساعتی مشّاطگی کند و چهارم عمر طلبی چون زاغ کاغ او دشت و صحرا پر کرده است. رَبّ اَرِنِيْ کَیْفَ تُحْبِي الْمَوْتیٰ یعنی او می خواست تا مرده زنده کند تو دربند آن شدۀ تا زنده را مرده کنی آسمان از حساب زندگانست و خاک از حساب مردگانست هر نباتی که قصد زندگی دارد قصد بسوی آسمان دارد و چون تمام بحدّ حیات برسد باز چون بخواهد مردن قصد زمین کند همچنان ارواح اهل سعادت آشیان بر آسمان از بهر این معنی دارند و جان کافران در سجّین قرار از بهر این معنی دارند و هر جزو ترا چون پشه حیات داده‌ام و با تو جمع کرده‌ام اگر این مرغان اجزات را بپرانم باز نتوانم جمع کردن، آدم در بند علو بود و آن بهشت است، ابلیس در بند سفل بود و آن زمینست تو دربند شهوت و خوردنی هر دو سفلی‌اند
p.298
بلای آدمی دو چیز است: یکی آب روی و یکی باد و باد 3 دو نوعست یکی باد عقوبت چنانک عادیان را ترنجیده و متکبّر و بقوت خود مغرور گشته 4 آن همه بادها جمع شد و بیامد و همه را از بیخ بر کندند. بِرِیْحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیْةٍ سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمَانِیةَ ایّامٍ c و یکی باد رحمتست. وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ d اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ اَلسَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَیٰ عِبَادِ الله الصَّالِحِیْنَ. و آب روی دو نوعست یکی آب چنانک فرعون می نازید که هٰذِهِ الْاَنْهَارُ تَجْرِیْ منْ تَحْتِیْ e هم بر آن آبش عقوبت کردند و هم بدان آب رویش را سیاه کنند بدان جهان و یکی دیگر آب رویست که بر روی زنی سپید روی شود. یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوْهٌ f وَ کَانَ عِنْدَ الله وَجِیهاً g. اکنون اگر مؤمنی خورد و خواب و شهوت را کم کن و خود را می گوی که مؤمنان و عاشقانرا خواب و قرار کجا باشد و عاشق و مؤمن چگونه مخالف رضای محبوب بود و چون امر محبوب بیاید چگونه از سر قدم نسازد، پس هر زمان خود را می گوی که اگر مؤمنی رخسارۀ زردت کو و بوی جگر سوخته‌ات کجاست و بی قراری و بی آرامیت کجا شد، اکنون ذکر الله می گوی و دایم در طلب الله می باش (والله اعلم).

pp. 296 - 298
a . [قرآن کریم،] سورۀ ۳۷، آیۀ ۱۰۲. b . قرآن کریم، سورۀ ۲، آیۀ ۲۵۵ و ۲۶۰. ۱ _ اصل: بی خواهی. ۲ _ اصل: نقص. ۳ _ اصل: و آب. ۴ _ ظ: عادیان ‌ترنجیده و متکبر و بقوت خود مغرور گشته را. c . قرآن کریم، سورۀ ۶۹، آیۀ ۶، ۷. d . سورۀ ۲۶، آیۀ ۸۴. e . سورۀ ۴۳، آیۀ ۵۱. f . سورۀ ۳، آیۀ ۱۰۶. g . سورۀ ۳۳، آیۀ ۶۹.