(version 2β)

Ma'arif

p.301
فصل ۱۹۱

وَ لمَّا تَوجَّهَ تِلْقٰاءَ مَدْیَنَ a هر حالت تو موسی و عیسی و جمله انبیاست علیهم السّلام و فرعون و شدّاد این اسماء افعال تست و مدین و مصر و شام و سایر الاماکن مقاصد تست و سفر و حضرتقلّب تست از کار بکار تِلقٰاءَ مَدْیَنَ در بند جلوه کردنی اگر رنج قومی نمی بایستی کشیدن یدبیضا و عصاء ثعبان و دم و قَمّل و ضفادع چرا می بودی بیان خلق عالم فی ستة ایّام اگرچه لیل و نهار نبود و شمس و قمر نبود ولیکن مقدار آفرینش هر قطعه جهان را یوم نام نهاد تا شش قطعه را ستة ایّام نهاد و این بیان آنست که پیش از تو چندین هزار سالها کارها کرده‌اند نه اتّفاقیست کار جهان همچنانک ماه و آفتاب را علامت این ایّام گردانید نیز چیز دیگر آفریده باشد که علامت آن ایّام بوده باشد چو از نور آفتاب رگ لعل و یاقوت و زر و نقره با آنک در لحد کانهاست بهره می گیرند چه عجب که اثر رحمت در لحد بمؤمنان برسد وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ b دو عاشق و معشوق در مصطبۀ جهان یکدگر را می طلبند چون دو جمع شوند نقیب قهر بیاید بیکجایشان بگیرد هر دو را روی سیاه کند از جهان بیرون کنند و در دوزخ اندازند ماه چون عاشقان جامه چاک می زند اگرچه بر خود می کاهد ولیکن تازه رویست که عاشقان اگرچه ضعیف شوند ولیکن تازه روی بوند هرچه نوری حاصل کند همه خرج کند و آفتاب گرد کند که عاشقان سخی باشند یُوْلِجُ اللَّیْلَ فِي النَّهَارِ c پارۀ

p.302
شب را روز می گرداند چو شبها کوتاه شود و روز دراز گردد پس نتواند که تیره رویان ضعیف مؤمنان را بقیامت روشن روی گرداند وَ یُوْلِجُ النَّهار فِي اللَّیْلِ d و پارۀ روز را شب گرداند بوقتی که شب دراز شود روز کوتاه گردد نتواند که روشن رویان اهل کفر را تیره روی بر‌انگیزاند یَوْمَ تَبْیَضَّ وُجُوْهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوْهٌ e چون شب درازتر شود خلقان بیشتر خفتند پارۀ با خبری را بی خبر گردانیده باشند و وقتی که روز درازتر شود پارۀ بی خبری را با خبر کرده باشند وَاَوْحَیْنَا اِلٰي اُمِّ مُوْسٰي f سخن پنهان گفتیم بامّ موسی گوشت پاره است آدمی که نخست گل بود آنگاه در وی نقش غم و اندیشه و سبزه و خرّمی و شادی بدید آوردیم نهان گه کالبد همچون چهار دیواریست و در وی صد هزار باغ و چون در اندرون نگاه کنی هیچ جای چیزی نی، عجب نباشد که در کالبد مرده رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ همچنین باشد درین گوشت پاره دریچهای تدبیر و رای و حساب و کتاب بدید آمده که این می بباید و آن می نباید سخنان پنهانی ازین دریچها می گویند چشم آنجا بری دریچه نبینی هرچند گوش آنجا بری سخن نشنوی سخن منکر و نکیر چه عجب بود در کالبد مرده وَ اَوْحٰي رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ g در دل زنبور افکند و باوی سخن گفت پنهانی تا بدانی که علّت این گوشت پاره نیست از آنک در نحل این گوشت پاره نیست همه جانوران از آب و گلی هست شدند با هر گل و آب جانوری سخنی پنهان دیگر گفت که هیچ حیوانی دیگر آن را نشنود چه عجب اگر با هر گل و آب مرده سخن پنهان منکر و نکیر بود که کسی دیگر نشنود یا الله پنهانی با آب و گل مرده سخنی خوش گوید تا راه بهشت و ثمار گیرد و با کافر پنهان بگویند تا راه زهر و مار گیرد زنبور عسل بدان خردی باندازۀ خود
p.303
خورد غلپواژ بدان کلانی بسیار خورد مؤمن حلال اندک خورد کافر هرچه بیابد بخورد از آن مؤمن جوی عسل شود و شیر و می و آب غیر آسِن و از آنِ کافر حَمیم و غَسّاق و غِسلین شود اکنون جهان بیمارستانست دار المرضیٰ مؤمنان سخن طبیب انبیا را علیهم السّلام بشنودند باندازه خوردند کافر نشنود بسیار خورد مستسقی شد مؤمن دوستست کافر بیگانه است حشیش جهان نهادیم دوستان باندازه خورید آشهای نغز سپس بیگانگان بمانید چون وقت ولایت بخش کردن بود همه شما را دهیم ایشانرا بزیر تیغ بگذرانیم (والله اعلم).

pp. 301 - 302
a . [قرآن کریم،] سورۀ ۲۸، آیۀ ۲۲. b . سورۀ ۱۳، آیۀ ۲. c . سورۀ ۲۲، آیۀ ۶۱. d . قرآن کریم، سورۀ ۲۲، آیۀ ۶۱. e . سورۀ ۴۳، آیۀ ۵۱. f . سورۀ ۲۸، آیۀ ۷. g . سورۀ ۱۶، آیۀ ۶۸.