(version 2β)

Ma'arif

p.305
فصل ۱۹۴

می خواستم تا خدمت الله کنم چنانک مزه بیابم هیچ وجهی مزه بیابم هیچ مزه نمی یافتم بهر طرفی می دویدم و رضا طلبی می کردم هیچ جای روی راهی نمی یافتم گفتم هیچ دولتی ورای آن نباشد که خدمت در غیبت بود در غیبت تو اگر ترا موافق و مصدّق و خدمتکار باشد چنان نوال ارزانی داری که در حضور صد چندان چاپلوسی را وزنی ننهی از بهر آن تا کار تو قدر و قیمت گیرد، ایمان بغیب فرمودند مر ترا اکنون باید که عشق تو بوقت حجاب و در نایافت چگونگی و حکمت بیش از آن باشد که بوقت استدلال و نظر و حکمت از آنک در وقت غفلت و حجاب و جهل غیب پیش باشد و بوقت نظر و استدلال عین بیش باشد اول مبنای تو بر بلغم کردند که فضل کودکیست و دوم دَمْ که فصل جوانیست و سیوم صفرا که کهولیت است و چهارم سودا که شیخوخیت است پیشگاه خانه‌ات بدین چهار متاع مُستقذَر از بهر آن آراستند تا ناخوشت آید و از وی بگریزی نشان سعادت آن باشد که جایی 1 بر سر فرو خواهد آمدن که اِذَا وَقَعَتَ الْوَاقِعَةُ لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ a کُلُّ مَنْ عَلَیْها فَانٍ b او را بی قرار

p.306
دارند تا از آن خانه بر حذر باشند و اساسی ننهند و آن نشان خذلان باشد که ویرا قرار دهند بکام روایی وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً c قسم بکشندگان جان کافر بسختی که چون از کالبد جدا می شود و کشندش بسختی که در پیش رنج و ظلمت می بیند و خوشیها از پس مانده هر چند خوشتر بوده باشد جان او را رنج بیش باشد وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطَا c گشایندگاه گره جان مؤمنان بآسانی که هرچند جان مؤمن از کالبد جدا می شود راحت بیشش می بیند کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ d همه رونده‌اند اگر نه امیدزاد راه آخرت بودی حیلت دنیا بهیچ چیز نه ارزیدی اگر کسی را مخیّر کنند میان شکر خاییدن یک ماه و پنج روز درد دندان آن یکماهه شکر را نخواهد پس راحت در حیات جز مسافر راه آخرت را نباشد وَیَبْقٰي وَجْهُ رَبِّکَ ذِو الْجَلَالِ وَالْاِکْرَامِ d یعنی بار دیگرتان هست کنم که هست کننده باقیست هر دمی از عمر بی بدلیست زنهار تا بانغوصت و با ناموافقی باد ندهی و نگذرانی.

مؤذن صلا گفت گفتم معلوم شد که سبب خلاصی از بلاها دعا و زاریست و رسیدن بدولتها دعاست اکنون در حال خود نظر کن اگر مرده دل و مرده اجزا باشی نوحه‌گری بحضرت الله آغاز کن و هر جزوت برتن خود زاری آغاز کند بحضرت الله و اگر زنده دل باشی و زنده اجزاهای و هوی عاشقانه در حضرتش درمی ده و خدمت مشتاقانه بجای می آر خویشتن را برگرای و بنگر که پشت وارۀ تن خود را از بهر کی می کشی از بهر دوستی خود یا از بهر کسی دیگر، نان و آب و شهوت راندن پاره بر زدن این جوال است، مقصود اگر ازین جوال کشی همین پاره بر زدن و دوختنست عاقلی نیست متاعهات نگاه می دار تا برون نه افتد از گوش و چشم و دل و گُرده اگر بر سبیل کفران می بری بآتشی می بری تا بسوزی و اگر می دانی که سرمایۀ کسی دیگرست بفرمان و دوستی او می بری دزدوار مبر کسبهای حلال دکانهای الله است بفرمان الله بر آنجا می نشین و کسبی می کن و حرامها دکانهای الله است ولیکن تو بدزدی 2 بدانجای

p.307
رفتۀ بر آویزدت خداوند دکان این پشت واره ترا الله داده است بفرمان الله می بر، آن جهان ترا جمال خوب دهد این صورت تو نیک و رخج است خون و ریم و حدث از بهر این معنی این جهان مبغض آمد و آخرت محبوب که اَللهُ جَمِیْلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ طَیِِّبٌ یَحِبُّ الطَّیِّبَ (والله اعلم).

pp. 305 - 306
۱ _ ظ: خانه یی که. a . قرآن کریم، سورۀ ۵۶، آیۀ ۱، ۲. b . سورۀ ۵۵، آیۀ ۲۶. c . قرآن کریم، سورۀ ۷۹، آیۀ ۱، ۲. d . سورۀ ۵۵، آیۀ ۲۶، ۲۷. ۲ _ اصل: ندردی.